سال 1349 در محله بریم آبادان در یک خانواده بهایی متولد شدم.پدر بزرگ مادری من آقای فرج الله جانمی ، امین حقوق الله نجف آباد اصفهان بود.مادر بزرگ مادری من همیشه با افتخار میگفت من نتیجه جناب زین المقربین هستم.پدرم آقای عنایت الله گلشنی هر روز حدود ساعت 4 بعد از ظهر برای تلاوت نماز کبیر به اتاقش میرفت و همیشه نماز و مناجاتش حدود نیم ساعت طول میکشید.هنوز صدای مناجات های پدرم تو گوشمه.
پدرم کارمند ارشد شرکت نفت آبادان بود.سال 59 با 33 سال سابقه کار بازنشسته شد و یکسال بعد هم پاکسازی و حقوقش قطع شد و تا آخر عمر به سختی زندگی کرد.
بعد از بازنشستگی پدرم ما از آبادان به اصفهان رفتیم.خواهرم دانشگاه صنعتی اصفهان قبول شده بود و ما به این خاطر ساکن اصفهان شدیم.البته زیاد طول نکشید که هم خواهرم و هم برادرم از دانشگاه اخراج شدند من هم به همان دلیل نتوانستم در آزمون ورودی دانشگاه شرکت کنم.
سال 73 ازدواج کردم و تازه آن موقع از همسرم شنیدم که جامعه بهایی هم دانشگاه دارد.آن زمان کنکور دادن به شدت برایم مشکل بود.نه اینکه به درسها مسلط نبودم.اتفاقا به شدت به درسها مسلط بودم چون ریاضی و فیزیک تدریس میکردم.ترسم از این بود که قبول نشوم و آبرویم برود.به اصرار مادر و مادرخانمم و مخصوصا همسرم شرکت کردم و مهندسی کامپیوتر قبول شدم.درس خواندن برایم خیلی سخت بود.شرایط مالی خوبی نداشتم.اگر چه همیشه از نظر مالی مورد حمایت پدر همسرم بودم ولی همیشه سعی میکردم روی زانوی خودم بایستم.هزینه کامپیوتر،کتا بها و رفت و آمد به کلاس ها که اکثرا در تهران برگزار میشد به هزینه زندگی خودم که در آن مانده بودم اضافه شد ،ولی هر طور بود با پشت گرمی همسرم درسم را به سرعت ادامه دادم.
سال 77 به تهران آمدم و کار برنامه نویسی را شروع کردم.از زمانی که به تهران مهاجرت کردم مشکلات مالیم کلا برطرف شد و از نظر مالی شروع به رشد کردم.
سال 80 درسم را در حالی رها کردم که 11 واحد تا فارغ التحصیلی فاصله داشتم.
مسئولین دانشکده،خادمین و حتی یاران عزیز ایران بسیار تلاش کردند تا بنده درسم را به اتمام برسانم ولی از آنجا که مرغ من یک پا بیشتر نداشت پای حرفم ایستادم.
حرف من این بود:من یا چهار سال و نیمه درسم را تمام میکنم ویا ادامه نمیدهم.آنزمان دانشگاه علمی 5 ساله بود ولی من میتوانستم طی چهار سال و نیم درسم را تمام کنم اما برخی از عزیزان مشکلاتی پیش پای من قرار دادند که بنده را از ادامه باز داشت.البته هرگز پشیمان نشدم.یکی از درسهای پاس نشده من مهندسی اینترنت بود...
سال 79 خدا یک پسر و سال 86 نیز یک دختر به من هدیه داد.
زندگی من همیشه پر بود از فراز و نشیب که پرتلاطم ترین آنها سایت مثقال و دستگیری من در زمستان 90 به مدت 810 روز با وجود بی گناهی و همچنین تبرئه بود.
علت نوشتن سایت حقوق بشر نیز دقیقا همین است.
سعی خواهم کرد در مطالب بعدی شرح ماوقع را برایتان مرقوم دارم.
تعداد همدردی=114
نظرات:
عجیب است. سال 66-65 دانشگاه بهاییان ایران به راه افتاد. شما سال 73 متوجه شدید که چنین چیزی وجود دارد؟
Apr 26 16 pm30 01:22 PM ·
اتفاقا منم با اینکه کارای خدماتی زیادی انجام میدادم ..و خبر از دانشگاه نداشتم ..سال 69وقتی رفته بودم مسافرت فهمیدم فردا جمعه امتحان کنکور برای دانشگاه بهاییان هست ..ولی چون فرصتی نبود نتونستم معرفی نامه ام را بگیرم و انحا کنکور بدهم.
Jul 17 16 pm31 04:19 PM ·
سلام آقای گلشنی از خاطرات اقامتتان در شهرستان ساوه برایمان بفرمائید
عجیب است. سال 66-65 دانشگاه بهاییان ایران به راه افتاد. شما سال 73 متوجه شدید که چنین چیزی وجود دارد؟
اتفاقا منم با اینکه کارای خدماتی زیادی انجام میدادم ..و خبر از دانشگاه نداشتم ..سال 69وقتی رفته بودم مسافرت فهمیدم فردا جمعه امتحان کنکور برای دانشگاه بهاییان هست ..ولی چون فرصتی نبود نتونستم معرفی نامه ام را بگیرم و انحا کنکور بدهم.
سلام آقای گلشنی از خاطرات اقامتتان در شهرستان ساوه برایمان بفرمائید
00858585858585